ابزار وبلاگ

مقتل ومصیبت امام حسین (ع) - شهرستان بجنورد
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://mehrangoli64.ParsiBlog.com
 
لینک های مفید
Online User

معروف است که تربت امام حسین(ع) در روز عاشورا به سرخی خون گرائید و برخی روایات است در روز عاشورا هر سنگی در کربلا که برداشته می‌شد از زیر آن خون بیرون می‌زد.

روز گذشته و در روز عاشورا تربت گرفته شده از قبر مبارک امام حسین(ع) که در موزه عتبه حسینی(ع) قرار دارد به سرخی خون گرائید.

روز گذشته و در روز عاشورا چنین اتفاقی در کربلا به چشم جهانیان دیده شد و پایگاه خبری رادیو اسلامی هدی در این باره نوشت: تربت گرفته شده از قبر امام حسین(ع) که در موزه عتبه حسینی(ع) قرار دارد صبح روز عاشورا سرخی خون گرائید.

علا ضیاء‌الدین مسئول موزه عتبه عالیه امام حسین(ع) در این باره گفت: این تربت از نزدیکترین جای ممکن از قبر شریف گرفته شده و در سالنی مخصوص در موزه نگهداری می‌شود که صبح روز عاشورا و در هنگام قرائت مقتل در صحن مطهر حسینی(ع) از رنگ طبیعی خود خارج و به رنگ قرمز تبدیل شد.

 بنابر این گزارش این اتفاق روز گذشته توسط بسیاری از رسانه‌های خبری در عراق پوشش داده شد و آن را معجزه «ظهور خون در الماس» نامیدند.

 خبرگزاری عراقی ابا نیز نوشت: شیخ مهدی کربلایی نماینده آیت‌الله سیستانی و رئیس آستان حسینی(ع) نیز از این اتفاق که صبح روز عاشورا رخ داد آگاه شد.

علا ضیاء‌الدین مسئول موزه عتبه عالیه امام حسین(ع) در این باره نیز گفت: حجت‌الاسلام شیخ مهدی کربلایی بعد از ظهر عاشورا از این اتفاق آگاه شد و اجازه داده شد هزاران تن از زوار امام حسین(ع) از این قطعه تربت امام حسین(ع) دیدن کنند.

 خبرگزاری ابنا نیز نوشت: در احادیث معتبر که در کتاب های شیعه و سنی نقل شده، آمده است که پیامبر اکرم (ص) مشتی‌ خاک کربلا به همسر خود ام سلمه داد و فرمود هرگاه این خاک به رنگ خون درآمد فرزندم حسین (ع)‌ در سرزمینی‌ به نام کربلاء کشته می شود.

قال رسول الله (ص): یا أم سلمة إذا تحولت هذه التربة دما فاعلمی أن ابنی قد قتل.

خاک سرخ حسینی


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 8:49 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

متن کامل سکانس شکواییه امام حسین(ع) به درگاه پروردگار در فیلم «رستاخیز»

 متن کامل سکانس شکواییه امام حسین(ع) به درگاه پروردگار در فیلم «رستاخیز»
«رستاخیز» از مقطعِ تاریخی مرگ معاویه تا شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا را روایت میکند.

به گزارش شبکه ایران اولین محصول سینمای ایران که به طور مستقیم به وقایع عاشورا می پردازد یعنی «رستاخیز»  این روزها آخرین مراحل آماده سازی را می گذراند تا برای نمایش در جشنواره فیلم فجر آماده شود. «رستاخیز» که توسط احمدرضا درویش کارگردانی شده، این روزها در یکی از مجهزترین لابراتوارهای فنی لندن در مرحله تصحیح رنگ و سینک صدا و تصویر به سر می برد.

دوبله فیلم به زبان عربی هم در دستور کار قرار گرفته تا فیلم برای نمایش در کشورهای مسلمان عرب زبان هم مشکلی نداشته باشد. دست اندرکارن تولید فیلم همچنین به دنبال پیدا کردن یک پخش کننده معتبر جهانی برای اکران بین المللی فیلم هستند.

«رستاخیز» از مقطعِ تاریخی مرگ معاویه تا شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا را روایت میکند. علاوه بر «رستاخیز»که نام فارسی فیلم است، «یوم الحریه» (روز آزادی) نام عربی فیلم و «He who said no/آن که گفت نه» نام انگلیسی فیلم خواهد بود.

متن کامل یکی از تکان دهنده ترین سکانسهای فیلم که سخنرانی امام حسین(ع) در جمع حج گذاران است را در ادامه می خوانید:


31 - شب - خارجی - مکه – کعبه - میدانگاه

تصاویر در شکلی ترکیبی و گردشی، از طوافِ زائران به دورِ کعبه تأثیر گرفته، همراه با صدایِ امام حسین(ع) با هم پیوند می‌خورند.

- بُکِیر در میانِ زائران به گِردِ خانه‌ی کعبه در حالِ طواف است.

تصویر به صورتِ عمود و از زاویه ‌بالا خانه‌ی کعبه را نشان می‌دهد. زائران در حالِ طواف به دورِ کعبه هستند. مشعل‌داران در نقاطِ مختلف ایستاده‌اند. ستاره‌های بیشمار در آسمان به دورِ ماه در گردش هستند، انگار ستاره ها، ماه را طواف می‌کنند. صدای امام حسین به گوش می‌رسد.

- جمعیتی مُتِراکِم از زائران ، در محوطه‌ی میدانگاه و خیمه‌ها گِرد آمده‌اند. امام حسین(ع) در وسطِ جمعیت رویِ سَکو ایستاده‌اند و در حالِ ایرادِ خُطبِه هستند. بُکِیر که در میانِ جمعیت آرام در حرکت است ، حیرت‌زده به سخنان امام(ع) گوش می دهد ، او به قرصِ ماه در آسمان نگاه میکند.

امام حسین(ع) در مکه در جمع حج گذاران


صدایِ امام حسین(ع) :
اِی خدایی که برایِ رهایی بشر از بندهایِ جهل و خودکامگی تورات را بر موسی ، انجیل را بر عیسی و قرآن را بر محمد نازل کردی ... ، انسان را به توحید ،‌ نَبوَّت ، عدالت و جهاد در برابرِ ظلم و بیداد بِشارت دادی و بر اسارتِ پابرهنگان خطِ بُطلان کشیدی ، من حسین ‌ابن ‌علی ، فرزندِ پیامبرت شکایت بر تو آورده‌ام که غاصِبان‌ِ قدرت ، فرمانِ تو را در پناهِ شمشیر و تزویر و دِرهَم به طاقِ نِسیان کوبیده‌اند . آنان خیر را با شَر ، حق را با باطل ، عدل را با سِتم ، توحید را با شِرک ، جهاد را با جنایت و خلافت را با سلطنت درآمیخته‌اند . ای زائران‌ِ خانه‌ی خدا ، من ، به پیروی از سیره‌ی جَدَّم رسولِ خدا و عمل به تعالیمِ قرآن به مکه آمده‌ام تا حقیقت‌ِ کعبه را با جهاد درآمیزم و حُجت را بر شما تمام کنم ...

[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 8:40 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

یک منبع امنیتی عراق با اعلام این که نیروهای امنیتی عراق اندکی پس از توزیع این غذاهای آلوده در شهر المسیب واقع در شمال حلة ، این سه زن را شناسایی کردند افزود بر اثر این اقدام غیرانسانی ، یک زائر مسموم شد.

این منبع همچنین از کشف دو بمب در کنار یکی از هیئت هاى حسینی و در مسیر عزاداران در استان بابل در شرق کربلا خبر داد که با هوشیاری ماموران خنثی شدند.

میلیون ها زائر از نقاط مختلف عراق و200 هزار نفر از 36 کشور اسلامی به منظور شرکت در مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی در کربلا حضور یافته اند.


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 8:38 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

حـرمـله:

شیخ طوسى(ره) در امالى مى‌نـویـسـد: منهال بن عمرو از شیعیان و یاران امام سجاد (علیه السلام) مى‌گوید: پس از زیارت خانه کعبه، به مدینه رفتم و خدمت امام سجاد(علیه‌السلام) شرفیاب شدم. امام از من پرسید: اى منهال، از حرمله چه خبر؟
گفتم: هنگامى که از کوفه خارج شدم، زنده بود. امام هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود:
«اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ؛ خدایا، سوزش شمشیر را بـه او بـچـشان. خدایا، سوزش شمشیر را به او بچشان. خدایا، سوزش آتش را به او بچشان.»
از نفرین امام سجاد(علیه السلام)، که مظهر عفو و گذشت از خطاکاران بود، معلوم مى‌شود که حرمله چقدر دل اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) را به درد آورده است.
ابو مخنف از امام باقر(علیه السلام) نقل مى‌کند: هنگامى که على اصغر در آغوش پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(علیه السلام) آنان را نفرین کرد و فرمود:
«وَانْتَقِمْ لَنا مِنْ هؤُلاءِ الظَّالِمینَ؛ خدایا، انتقام ما را از این ستمگران بستان.» منهال گفت: پس از زیارت مدینه، عازم کوفه شدم. وقتى به کوفه رسیدم، مختار به قلع و قـمـع عـاملان حادثه کربلا مشغول بود.
من با مختار رفاقت قدیمى داشتم. به قصد دیدار مختار از خانه خارج شدم. وقتى چشم مختار به من افتاد، گفت: هان منهال، کجا بودى تا حالا به دیدن ما نیامدى و در قیام با ما همراه نبودى؟ گفتم: امیر، من به سفر حج رفته بودم .
با هم مشغول صحبت شدیم تا به محله کناسه رسیدیم. خبر دادند که حرمله در این محله مخفى شده است. مـامـوران به سرعت، به جست و جو پرداختند و زمانی نگذشت که فردى را کشان کشان به نزد مختار آوردند
آرى، او حرمله بود. تا چشم مختار به او افتاد، با لحن تندى فریاد زد: خدا را شکر که به چنگم افتادى! و بى درنگ، فریاد زد: جلاّد، جلاّد .
جـلاّدان جلو آمدند.

مختار دستور داد: اول دو دست او را قطع کنید. (همان دو دستى که با یکى کمان را مى‌گرفت و با دیگرى تیر را رها مى‌کرد؛ یک بار گلوى على اصغر را نشانه گرفت، یک بار چشم اباالفضل (علیه السلام) را نشانه رفت و یک بار هم قلب حسین(علیه السلام) را شکافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع کنید!
ماموران اجرا کردند.
آنگاه صدا زد: آتش، آتش .
فوراً چوب‌هاى خشک و نازکى را روى بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش کشیدند.
منهال مى‌گوید: از تعجّب بلند گفتم: سبحان الله !
مختار گفت: علت این جمله‌اى را که گفتى چه بود؟!
گفتم: گوش کن تا برایت بگویم و ماجراى نفرین امام سجاد(علیه السلام) را برایش تعریف کردم.
مختار با تعجب پرسید: خودت از امام این نفرین را شنیدى؟!
گفتم: بله. مختار از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده‌اش را طولانى کرد، سپس برخاسـت و سوار شد و تا آن وقـت جسد حرمله به زغال تبدیل شده بود.
یکى از کسانى که مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـى‌نـوشـیـد بـاز هـم مـى‌گـفـت: تـشنه‌ام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیه‌السلام) بود که دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یکى از کسانى که هنگام مرگ او را دیده است مى‌گوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـى‌زدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شکم و سرماى پشت مى‌نـالیـد و مى‌گفت: آبم بدهید که از تشنگى مُردم. وقتى کاسه بزرگى را که اگر پنج نفر مـى‌نـوشـید سیراب مى‌شدند؛ مى‌آوردند، همه را سر مى‌کشید و باز هم مى‌گفت: آبم بدهید که تشنگى مرا کشت، و سرانجام شکم او مانند شکم شتر پاره شد.


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 3:59 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

عبیدالله بن زیاد:

پـس از آن که مـخـتـار از طرف شورشیان کوفه آسوده خاطر شد و آنان را سر جاى خود نشانید ابراهیم پسر مالک اشتر را مامور جنگ با ابن زیاد نمود.

در حین جنگ ابراهیم شخصاً ابـن زیـاد را از نـظر دور نمى‌داشت و صف‌ها را مى‌شکافت تا خود را به او برساند.
ابن زیاد غرق در سلاح، با نیزه‌اش به هر طرف حمله مى‌کرد. ناگهان ابراهیم، خـود را در مقابل ابن زیاد دید و چون عقابى شکارى به او حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محکم بر کمر او فرود آورد که تاریخ مى‌نویسد: ابن زیاد جلوى دست و پاى اسبش، غلتید و همانند گاوى که سرش را بریده باشند، صدا مى‌کرد.
بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالاى بـدن او بـه یـک طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را کشتم.»
نکته قابل توجه اینجاست که این واقعه در روز عاشوراى سال 67 ه‍ . ق واقع شد و او در آن هنگام سى و نه ساله بود.

ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا کـرده و جـسـدش را بـه آتـش کشیدند. سپس گفت: «خدا را شکر مى‌کنم که ابن زیاد به دست من کشته شد.»
سر ابن زیاد را براى مختار آوردند و مختار برخاست و پایش را روى سر او نهاد و سپس دستور داد کفش او را آب بکشند و طاهر کنند، آن را بر دروازه شهر کوفه نصب نمود و سپس دستور داد آن سـر را بـا تعدادى از سرهاى بریده سران شام بـه مدینه نزد امام سجاد(علیه السلام) و محمد حنفیه بفرستند.


هنگامى که سر ابن زیاد را نزد امام سجاد(علیه السلام) آوردند، امام با جمعى بر سفره غذا نشسته بودند. وقـتـى چـشـم امـام بـه سـر بـریـده قـاتل پدرش و شهداى کربلا افتاد، دست‌ها را به دعا برداشتند و فرمودند:
«اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذی اَدْرَکَ لی ثاری مِن عَدُوّی وَ جَزَا اللهُ الُْمختارَ خَیْراً؛ خـدا را شـکـر کـه انـتـقـام خـون مـرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر دهد.
آنگاه امام با شادمانى، رو به حاضران کردند و فرمودند:
«وقـتـى مـرا نـزد ابـن زیاد بردند، او سر سفره غذا بود. من در آن هنگام از خدا خواستم که زنده بمانم و سر ابن زیاد را ببینم.

داستان سر ابن زیاد
ابراهیم سر ابن زیاد را به کوفه نزد مختار فرستاد، سر ابن زیاد را در گوشه قصر نهادند. مارى باریک پیدا شد و میان سرها گردش مى‌کرد تا به سر عبیدالله رسید وارد دهان او شد و از بینی‌اش خارج گردید، و از بینى وارد مى‌شد و از دهنش خارج مى‌گردید، و مکرر این عمل را انجام مى‌داد.
مرجانه مادر عـبیدالله پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به او گفت: اى خبیث، فرزند پیامبر را کشتى؟ هرگز روى بهشت را نخواهى دید.


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 3:54 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

حکیم بن طفیل از سران حادثه عاشورا بود، که امام حسین(علیه السلام) را تیرباران نمود و حضرت اباالفـضل(علیه‌السلام) را شهید کرد و لباس و اسلحه او را غـارت نمـود. عـبدالله بن کامـل به دستور مختار، او را دستگیر کرد. عدى بن حاتم، که هم قبیله او بود، از او شـفـاعـت کرد، اما مؤثر واقع نشد و به دستور ابن کامل، که از فرماندهان مختار بود، او را تیرباران کردند.
حکیم را که شانه‌هایش بسته بود در کنارى نگه داشتند و به او گفتند: تو بودى که لباس‌هاى عـباس بن على(علیهماالسلام) را غارت کردى؟ اکنون لباس‌هاى تو را در زنده بودنت بیرون مى‌آوریم. پس او را برهنه کردند و آنگاه گفتند: تو بودى که تیر به طرف حسین(علیه السلام) پـرتـاب نمودى و مى‌گویى که تیر من به جامه امام رسید و او را آزار نرسانید?
به خدا قسم تو را تیرباران مى‌کنیم چنان که امام را هدف تیر قرار دادى. پس از سه طرف تیرها به سویش پرتاب گردید و او را بر زمین افکند، آنقدر تیر بر بدنش زدند که مانند خارپشت گردید.


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 3:51 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

سنان بن انس:

وی از چهره‌هاى جنایتکار کربلا و کسى است که به خیمه‌هاى امام حسین (علیه‌السلام) یـورش بـرد و در آخـرین لحظات عمر امام، نـیـزه‌اش را به سینه حضرت فرو برد. در بـعـضـى مـقـاتـل نـیـز نـقـل شـده کـه او سـر مـقـدس امـام حـسـیـن(علیه السلام) را از بـدن جـدا کـرده اسـت.(16) پـس از دستگیرى او، به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت کـه او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـکـنـدنـد و اینگونه به نتیجه اعمال زشت خود رسید


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 3:50 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

خـولى بـن یـزیـد اصـبـحـى:

وی از چـهـره‌هـاى کـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سـر بـریـده امـام حـسـیـن(علیه السلام) و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلى، بـرادر امـام حـسین(علیه السلام)، بوده است.
عصر روز عاشورا عمر سعد سر امام را به خولى سپرد تا نزد عبیدالله ببرد، چون خـولى وارد شهر شد و جلو قصر آمد در قصر بسته شده بود، لذا به خانه خود رفت و سر را زیر طشت نهاد. زنش پرسید چه خبر آوردى؟ خولى گفت: ثروت روزگار را برایت آورده‌ام، این سر حسین بن على است که در خانه ما است. زن گفت: واى بر تو، مردم با طلا و نقره از سفر مى‌آیند و تو سر پسر پیغمبر را به خانه مى‌آورى؟ به خدا قسم من دیگر با تو زندگی نخواهم کرد. زن هنگام خارج شدن از خانه، مـشاهده کرد که نور از زیر طشت تـا آسمـان مـتـصل است. مى‌گوید به خدا قسم مرغان سفیدى را دیدم که اطراف طشت در پروازند. وقتی صبح شد خولى سر امام را نزد ابن زیاد برد.
مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتى مامور کرد تا خولى را دستگیر کنند. ایشان خـانه خـولى را مـحاصره کردند، ابوعمره وارد خانه شد و خانه را بازرسى کردند. از زنش سراغ خولی را گرفتند.
او گـفـت نمـى‌دانم ولی با دست و سر به طرف مستراح اشاره نمود، وارد مستراح شدند و او را بیرون کشیدند در حالی که زنبیلى به جاى کلاه بر سر نهاده بود، ابوعمره به سراغ مختار فـرستـاد و درباره وى کسب تکلیفى نمود، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانه‌اش او را بکشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاکستـر تبدیل شد.


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 3:47 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

بـجـدل بن سلیم:

وی در روز عاشورا، براى غارت انگشتر امام حسین(علیه السلام)، انگشتان حـضـرت را قـطـع کـرد. مـخـتـار دسـتـور داد انـگـشـتان آن خبیث را قطع کردند، سپس دو پایش را بریدند و آنقدر در خون غلتید تا به هلاکت رسید.


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 3:46 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]

شـمـر بـن ذى الجـوشن؛

این فرد جنایتکار شماره یک کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.
شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.»

مـسـلم ضـبـائى، که هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلى در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّه‌اى مخفى شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند.
شمر را دیدم که جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنیدم و کسى فریاد زد خداوند، خبیثى را کشت.


عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد


[ سه شنبه 91/9/7 ] [ 3:45 عصر ] [ مهران گلی ] [ دلگویه های شما () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

<

شهدا شرمنده ایم شهرستان بجنورد

کانون منجی

هئیت حسین جان

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 102
بازدید دیروز: 260
کل بازدیدها: 3112909
Flag Counter