http://mehrangoli64.ParsiBlog.com | ||
سازمان عفو بین الملل در اشتباهی فاحش، به جای عکس سکینه محمدی آشتیانی، عکس و نام نرگس محمدی بازیگر نقش ستایش را در بیلبورد تبلیغاتی که برای آزادی سکینه محمدی آشتیانی در شهر وین اتریش نصب کرده بود درج نمود. این سازمان در ذیل این بیلبورد از جامعه جهانی درخواست نمود که با فشار به دستگاه قضایی ایران مانع اعدام نرگس محمدی! شود.
سکینه محمدی آشتیانی کیست؟
سکینه محمدی آشتیانی مجرمی است که هم اکنون در زندان تبریز است.وی در سال 84 با هم دستی پسر عمه شوهرش؛ همسرش را به طرز فجیعی به قتل می رساند.آشتیانی متهم به مشارکت در قتل و زنای محصنه (در زمان حیات و بعد از فوت شوهرش) است و به مجازات مشخص شده در قوانین محکوم شده است.
شریفی، رئیس دادگستری آذربایجان شرقی درباره این پرونده می گوید: سکینه محمدی آشتیانی با مردی رابطه برقرار کرده و با طراحی از قبل صحنه قتل؛ منزل را خلوت و آماده قتل کرده بودند و آشتیانی با آمپول بیهوشی شوهرش را بی هوش کرده و قاتل اصلی با چسباندن دو شاخه برق به گردن مقتول، او را به قتل رسانده است.
یکی از بستگان مقتول که صحنه قتل را دیده، می گوید: وقتی جنازه مقتول را در حمام دیدم شوکه شده بودم و گریه کردم، چرا که حمام پر از خون مقتول شده بود . صحنه وحشتناکی بود .
بیلبورد سازمان عفو بین الملل در خصوص عدم اعدام نرگس محمدی!
سکینه محمدی آشتیانی
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 4:11 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود.اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت. [ یکشنبه 92/6/31 ] [ 4:2 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 4:1 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 4:1 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
بیمار سرطانی بود و سرطان روده ، او را به سمت مرگ می برد ، شانس زندگی برایش بسیار اندک بود، دکترها معتقد بودند درصد زنده ماندن و بهبود برای او ، بعد از عمل جراحی خیلی کم است . همه جا سیاه بود دنیا برایم عوض شد اصل ، خود تو هستی! خواننده گرامی ، دوست عزیزم ؛ اگر در اطرافتان ، عزیزی دارید که به بیماری مبتلاست ، این داستان را بارها و بارها برایش با تمام انرژی وجودی خودت ، بخوان؛ امید است که «شهرزاد آیرام کندی» دیگری به وجود آید! [ یکشنبه 92/6/31 ] [ 4:0 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 4:0 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 3:59 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: داشتم فکر می کردم حواسمون بهاندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیس که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگ تره. [ یکشنبه 92/6/31 ] [ 3:58 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 3:57 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
به گزارش امید- سید مرتضی فاطمی با قرار دادن عکس زیر در صفحه گوگل پلاس خود نوشت: [ یکشنبه 92/6/31 ] [ 3:55 عصر ] [ مهران گلی ]
[ دلگویه های شما () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |